شهيد آیت الله سعيدي و جوانان


 






 

گفتگو با مهندس مرتضي الويري
 

درآمد
 

جنبش دانشجوئي و سرکوبي شديد آن در اواخر دهه چهل، ياس سنگيني را بر دل ها حاکم ساخت. تلاش بي بديل شهيد آیت الله سعيدي در آن سال هاي سياه، پرچم مبارزه را برافراشته نگاه داشت و موجب تشويق جوان ها به ادامه راه شد. در گفت و گوي حاضر به پاره اي از اين تلاش ها از زبان يکي از فعال ترين مبارزين جنبش دانشجوئي پرداخته ايم.

شما در چه مقطعي و توسط چه کسي با شهيد سعيدي آشنا شديد؟
 

آقاي امامي کاشاني مرا با شهيد سعيدي آشنا کردند. بد نيست توضيحي بدهم در مورد رابطه خودم با آقاي امامي کاشاني و اين که چگونه با ايشان آشنا شدم. در شهرستان دماوند مارکسيست ها فعاليت گسترده اي داشتند و سعي داشتند عده اي از جوانان را به وسيله ارائه کتاب هاي کمونيستي منحرف کنند و اين امر موجب شد که بنده با همراهي عده اي از دوستان در دماوند، مانند آقاي اصغر نوروزي و حسين شريعتمداري و عده اي ديگر، اقدام به تشکيل انجمني بکنيم تحت عنوان « انجمن کاوش هاي ديني و علمي ». در اين انجمن، روحاني سرشناسي که به صورت مستمر با ما همکاري داشت و در برنامه هاي آن جا شرکت مي کرد، آقاي امامي کاشاني بود. به دليل برنامه هاي متنوعي که در دماوند داشتيم، رابطه من و آقاي امامي کاشاني، رابطه بسيار گسترده اي شده بود. روحانيون و فضلاي سرشناسي چون آقاي هاشمي رفسنجاني و شهيد شرافت که نماينده دزفول بودند، در آن جا برنامه هاي تفسير قرآن داشتند که بسيار در هدايت جوانان موثر بود. در سال 1349 با خبر شدم که امام خميني در نجف درس هايي را شروع کرده اند و علاقه داشتم درس ها را دريافت کنم. ضمنا به دليل اين که در دانشگاه صنعتي شريف فعاليت هاي دانشجويي داشتم، مشتاق بودم که در اين زمينه هم نقشي داشته باشم و اين دروس را بين دانشجويان تويع کنم. در صحبتي که با آقاي امامي کاشاني داشتيم، ايشان از آقاي سعيدي خراساني اسم بردند و گفتند که ايشان با امام خميني ارتباط دارند و شما مي توانيد از اين طريق اين اطلاعات را دريافت کنيد. من از آقاي امامي کاشاني خواستم که اگر ممکن هست مرا به ايشان معرفي کنند. ايشان اين کار را کردند. البته نمي دانم که با تلفن يا به شکل مستقيم مرا معرفي کردند، ولي نهايتا به من گفتند که در زماني که تعيين شده بود، به منزل آقاي سعيدي بروم و ارتباطم را با ايشان برقرار کنم. اين کار را کردم و به منزل آقاي سعيدي رفتم. احساس کردم که درست به نقطه اي و سرنخي وصل شده ام که مشتاق و پيگيرش بودم.
از آن به بعد کار ما به صورت منظم و مستمر ادامه پيدا کرد. اما در مورد آقاي سعيدي محدوديت هايي وجود داشت، چون آقاي سعيدي و منزلش تحت نظر بود و خودش هم از اين بابت نگران بود و به اين ترتيب قرار گذاشتيم که من براي دريافت نوارها به جاي اين که به منزل ايشان بروم، به مغازه اي که پسر ايشان و يک نفر ديگر در آن لوازم التحرير مي فروختند، مراجعه کنم و در آن جا به بهانه خريدن لوازم التحرير، اين نوارها را دريافت کنم. ما اسم رمزي تعيين کرده بوديم. تماس مي گرفتم و بر اساس آن اسم رمز متوجه مي شدم که آيا نوار يا مطلب جديدي آمده يا نه و وقتي مطمئن مي شدم، به آن مغازه مي رفتم و آن ها پاکتي را که در آن لوازم التحرير و پفک بود به من مي دادند به نحوي که نوار در زير آن بود و کسي نمي توانست متوجه شود.

آيا اين اعلاميه ها به صورت دست نويس بودند، يا آن ها را تايپ و تکثير مي کرديد؟
 

در آن دوره دستگاهي کپي در اختيار کسي نبود. ما روي شيشه مرکب چاپ مي ماليديم و ورقه هاي استنسيل را که با دست مي نوشتيم يا تايپ مي کرديم، به سختي و طوري که چندان هم خوانا از کار در نمي آمد، تکثير مي کرديم.

اشاره کرديد که در تدوين کتاب ولايت فقيه، شما و دوستانتان نقش عمده اي داشتيد. آيا کل کتاب ولايت فقيه که ا لان موجود هست، به همين شيوه تدوين شد؟
 

ما نوارهاي ولايت فقيه را پياده و پلي کپي مي کرديم. بعد ديديم که درس هاي ولايت فقيه امام خميني، تحت عنوان « حکومت اسلامي » در لبنان چاپ شده است و بعد ها آن چه که در ايران منتشر شد، نسخه اي بود از نسخه اي که در لبنان چاپ شده بود و بديهي است که نسبت به سيستم پلي کپي ما، کيفيت مرغوب تري داشت.

با توجه به اين که نظريه ولايت فقيه امام، نظريه نويني بود، از تاثيرات خاصي که در آن مقطع در جامعه گذاشت، چه خاطراتي داريد؟
 

بازتاب هاي متفاوتي داشت. در ميان مذهب هاي سنتي، بازتاب منفي داشت، چون بسياري از روحانيون سنتي، نظريات امام خميني را قبول نداشتند و نفي مي کردند. يادم هست که در همين زمينه با پيش نماز مسجد دماوند صحبت مي کردم، ايشان معتقد بود که نظرات ولايت فقيه آقاي خميني پايه و اساس درستي ندارد. بسياري از روحانيوني که بعدها به دليل تغيير شرايط، نظرشان عوض شد، نسبت به ولايت فقيه امام خميني ديدگاه مثبتي نداشتند، ولي دوستان انقلابي و کساني که معتقد به اسلام انقلابي بودند، اين درس ها را خمير مايه اي مي دانستند که مي تواند براي شکل دادن به يک انقلاب، حرکت آفرين باشد و به همين جهت هر چند بعضي از جريانات روشنفکري نقدهايي را بر درس هاي ولايت فقيه امام وارد مي کردند، امام مجموعا از اين درس ها استقبال مي کردند و معتقد بودند که تکثير اين ها براي حرکت دادن جامعه و شکل گيري انقلاب مفيد است.

آيا غير از گروه شما، آيت الله سعيدي با گروه هاي ديگري هم ارتباط داشتند و آيا شما از اين ارتباطات مطلع بوديد؟
 

قطعا ايشان با جمع هاي ديگري هم مرتبط بودند، ولي از جمع ما، من تنها کسي بودم که از دانشگاه صنعتي شريف با ايشان ارتباط داشتم. اين صحبتي که پيش آمد، ياد خاطره ديگري افتادم. يک شب قرار بود با آقاي حسين شريعتمداري به منزل آقاي سعيدي برويم که ملاقاتي بکنيم يا نواري بگيريم. شب بود و آقاي حسين شريعتمداري تصميم گرفت ماشين برادرش را بگيرد. ماشين ايرادي نداشت، ولي وقتي حرکت کرديم، ديديم روشن نمي شود. يک کمي ماشين را هل داديم، کمي که رفت، باز خاموش کرد. خلاصه يکي دو ساعتي وقت ما را گرفت. بعد ديديم که ساعت ده شب شده و از رفتن منصرف شديم. فردا با خبر شديم که همان شب آيت الله سعيدي را دستگير کرده اند و خانه دقيقا تحت کنترل بوده است. بارها اين سوال براي ما پيش مي آمد که چه حکمتي بود که ماشيني که کاملا سالم بود، خر اب شده و هر کار کرديم درست نشد و اين درست اتفاقا زماني بود که ماموران ساواک داخل خانه آقاي سعيدي نشسته بودند و منتظر افرادي بودند که به آنجا رفت و آمد مي کردند.

پس ارتباط شما فقط گرفتن نوار نبود و با ايشان معاشرت هم داشتيد؟
 

همين طور است. خيلي وقت ها درباره مباحثي با ايشان گفت و گو مي کرديم. يادم هست تحرير الوسيله امام خميني را مي آوردند و بسياري از موارد سوالاتي را مطرح مي کرديم و بحث هاي بسيار خوبي انجام مي شد مثلا درباره مضراب دخانيات و اين که از نظر امام خميني با توجه به اين مضرات آيا مصرف دخانيات حرام است؟ يادم هست آقاي سعيدي مي گفتند با توجه به مطالبي که در تحرير الوسيله هست، کشيدن دخانيات شبهه شرعي دارد.

آيا جلسات و بحث هاي شما بيشتر حول و حوش مسائل فقهي بود؟
 

به هر حال من در دانشگاهي بود که با جريانات انقلابي سر و کار داشتم و در عين حال يک مسلمان رساله اي بودم و تمايل داشتم فعاليت هاي من با ديدگاه هاي امام خميني مغايرتي نداشته باشد و بهترين فردي را که فکر مي کردم در اين زمين مي تواند به من پاسخ روشني بدهد، آيت الله سعيدي بودند، به همين دليل ارتباطاتم را با ايشان زياد کرده بودم و بحث هاي جالبي را هم با ايشان داشتم و تصور مي کنم حدود يک سال و نيم تا دو سال با ايشان ارتباط مستمر داشتم.

آيا در مسائل سياسي از جمله آمدن راکفلر و سرمايه گذاران آمريکايي هم با ايشان بحثي داشتيد، يا بحث هايتان به موضوعات فقهي و رساله اي محدود مي شد؟
 

الان درست حضور ذهن ندارم، ولي يادم هست که در مورد حضور سرمايه گذاران آمريکايي در ايران، ما هم مثل آقاي سعيدي فکر مي کرديم. ما اين حرکت را مذمت مي کرديم و معتقد بوديم با حضور سرمايه گذاران خارجي، وابستگي ايران به آمريکا بيشتر و رژيم شاه تثبيت خواهد شد، بنابراين اقدام آقاي سعيدي را در جهت مقابله با اين جريان، تقديس مي کرديم. يادم مي آيد ايشان نامه اي براي مراجع تقليد فرستادند و از آن ها خواستند که در برابر سرمايه گذاري راکفلر و ليليانتال و چند نفر ديگر بايستند و برخورد کنند. اگر اشتباه نکنم علت دستگيري ايشان هم همين بود.

اين حرکت شهيد سعيدي منحصر به خود ايشان بود. علت سکوت علما در آن مقطع را چگونه تحليل مي کنيد؟
 

من الان يادم نمي آيد که اساسا در آن مقطع جريان پرقدرتي وجود داشت که انتظار داشته باشيم اقدام خاصي انجام بدهد. در آن مقطع، جريان مجاهدين خلق يک جريان تشکيلاتي مخفي بود که هنوز به صورت علني اقدامي نمي کرد. جريان مارکسيستي و چپ هم تشکل علني نداشت که بتواند کاري انجام بدهد، بنابراين فقط مراجع تقليد و علما باقي مي ماندند که از آن ها هم همان طورکه اشاره کرديد، هيچ عکس العملي مشاهده نشد.
در اسناد ساواک آمده است که آيت الله سعيدي در فکر تشکيل حزبي به نام « خمينيسم » بوده است.

آيا شما از اين موضوع چيزي شنيده بوديد؟
 

چنين چيزي نشنيده بودم، ولي ايشان به شدت ذوب در شخصيت امام خميني بود، بنابراين دور از ذهن نيست که در پي ايجاد تشکلي بوده باشد. فقط از يک جهت مي تواند قابل شبهه باشد، چون فضاي سياسي آن زمان اساسا اجازه تشکيل هيچ حزبي خلاف مشي حاکميت را نمي داد، مگر تشکل مخفي. بله يک تشکل مخفي محتمل هست.

اشاره کرديد به علاقه شديد آيت الله سعيدي به امام. آيا در اين مورد خاطره خاصي را به ياد داريد؟
 

من الان به طور مشخص چيزي يادم نمي آيد، ولي ايشان به شکلي يک ويزا يا مجوز دائمي براي رفت و آمد به عراق تهيه کرده بود و همين شانس بزرگي براي او بود و نمي توانستند جلوي رفت و آمدش را بگيرند. ديگر اينکه بسيار فرد شجاع و پر کاري بود و روي اين مسائل وقت مي گذاشت. يادم هست که با دقت، مسائل و بحث ها را پيگيري مي کرد. بديهي است که بايد عشق و علاقه مفرطي به امام مي داشت که در اموري که به حمايت از آرمان ايشان مربوط مي شد، تا اين حد ممارست داشت.

گرايش به تشکيل تشکلي به نام « حزب خميني » نوعي نگاه تشکيلاتي را در ايشان نشان مي دهد. آيا همين طور بود؟
 

يادم نمي آيد که درباره کارهاي تشکيلاتي با ايشان بحثي داشتيم يا نه، چون وظيفه من بيشتر دريافت نظريات امام خميني بود.

رابطه ايشان با جوان ها از چه سنخي بود؟
 

برداشت من يکي از ويژگي هاي مسجد موسي بن جعفر (ع) در خيابان غياثي اين است که پر تحرک ترين و پر شورترين مسجد در حوالي ميدان خراسان بود. زيرا هر وقت به آن جا مي رفتيم، احساس مي کرديم آن جا کانوني براي جوان هاست و همين هم نشان مي داد که ايشان نسبت به قشر جوان توجه خاصي داشت. مطالبي هم که در مسجد عرضه مي شدند، مباحث جوان پسند بودند.
درآن سال ها در ميان قشر روشنفکر اين تفکر وجود داشت که روحانيت نمي تواند پيشتاز مبارزات باشد.

آيا شهادت ايشان در تغيير اين تفکر تاثيري داشت؟
 

يادم هست که هم زمان با شهادت ايشان، يک مهندس دانشکده پلي تکنيک هم در زندان به شهادت رسيد و شهادت اين دو نفر، يعني شهادت يک روحاني و يک دانشگاهي، زمينه اي را براي وحدت روحانيت و دانشگاهي ها به وجود آورده بود، يعني همين بحثي که بعد از انقلاب در قالب « وحدت حوزه و دانشگاه » مطرح شد، در آن سال يعني سال 49 به اين شکل مطرح شد. اين دو شهادت متفاوت موجب شد که اين دو جريان که از هم گريز داشتند، به هم نزديک شوند. جريانات روشنفکري و روحانيت رابطه خوبي با هم نداشتند، ولي در همان مقطع هم چهره هايي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني، آقاي مطهري، آقاي امامي کاشاني و نظير اين ها در محافل روشنفکري تاثير خوبي داشتند.

آيا شهادت ايشان در تغيير فضاي خموده سال 49 تاثيري داشت؟
 

اواخر سال 49 بود که جريان چريک هاي سياهکل پيش آمد و ناگهان فضاي سياسي بسته شد و فعاليت ها عمدتا به زير زمين کشيده شدند. شهادت آقاي سعيدي در فضاي باز و عمومي اثر چنداني نداشت و تغييري به وجود نياورد، ولي در حرکت هاي مخفيانه، بنزيني بود که ريخته شد و فضا را مشتعل کرد و جنب و جوش جدي تري را به وجود آورد. من خودم احساس مي کنم که بعد از شنيدن خبر شهادت ايشان، تلاش و پيگيري من در کارها خيلي وسيع تر از زماني شد که او در قيد حيات بود.
بسياري از افراد ديگر هم مثل من بودند که شهادت ايشان در آن ها حرکت جديدي را به وجود آورد، ولي همان طور که اشاره کردم به دليل بسته بودن فضاي سياسي و دستگيري چريک هاي سياهکل و بعد هم مجاهدين خلق، اساسا فضاي بازي براي ابراز عقايد وجود نداشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32